Humata, Hukhta, Huvareshta

Humata, Hukhta,Huvareshta

۱۳۹۰ اردیبهشت ۷, چهارشنبه

" کمتر بیشتر است"


از ابتدای جوامع بشری انسانها در زمان بیماری یا گرسنگی احساس ترس میکردند و نیازمند کمک و پشتیبانی دیگر انسانهایی بودند که با آنها در یک محل زندگی میکردند. هزاران سال پیش در گروههای انسانی اشخاصی که کمتر بیمار میشدند، دارای بدنی مقاومتر بودند یا به هر دلیل دیگری مسولیت محافظت دیگران را بعهده میگرفتند مداوای بیماران را نیز به خود اختصاص داده بودند.
این اشخاص بعدها نام جادوگران، شعبده بازان یا زنان و مردان دارویی را به خود گرفتند. هر قبیله یا گروهی زن یا مرد دارویی یا جادوگر خود را داشت، این جادوگر دارای امتیازات بسیار بیشتری نسبت به سایر اعضای قبیله خود بود. کار کشاورزی یا شکار را به دیگر اعضای قبیله سپرده بود و حتی در مورد زندگی دیگر افراد گروه نیز میتوانست تصمیم بگیرد؛ چیزی که حتی امروز در بسیاری از قبایل آفریقایی یا استرالیایی نیز شاهد آن هستیم.! جادوگر برای اینکه بتواند در قبیله خود جای خود را مقتدرانه نگاه دارد نیازمند کارهای خارق العاده بود مانند درمان بیماران یا ممکن ساختن چیزهایی که برای دیگران غیر ممکن مینمود. حتی تلاش داشت با پوشیدن تن پوشی متفاوت از دیگران خود را از دیگران متمایز نشان دهد. در این راه گاهی از روند طبیعت استفاده مینمود. توفان، زلزله، آتشفشانها و غیره را به خود نسبت میداد و درمان شخصی که تب داشت و بعد از هذیان گفتن و مداوا به دلیل مقاومت بدن حالت پیشین خود را بازمییافت را نیز از قدرتهای خود میدانست. البته اعضای قبیله و مخصوصا شخص بیمار به دلیل اعتماد و اعتقاد شخصی به جادوگر آن را میپذیرفتند.
جادوگران یا زنان و مردان دارویی قبیله برای تاکید بیشتر بر قدرت خویش و جلب اعتماد دیگران از شعبده بازی و خلق معجزات نیز کوتاهی نمیکردند، حتی در مکانهایی که شخصا نمیتوانستند حضور داشته باشند اشیایی را به جای خود به بیماران واگذار میکردند چیزی که ما امروزه نام بت را به آن داده ایم. به مرور زمان جادوگر و جایگاه او در گروه حسادت دیگر اشخاص قبیله را نیز بر انگیخت و افراد بیشتری را وادار نمود ادعای مداوا و قدرت داشته باشند؛ این جدال نهایتا ایشان را به یک قشر از جوامع بزرگتر بشری تبدیل ساخت چیزی که بعدها نام روحانیون در مذاهب مختلف را به عنوان یک طبقه اجتماعی به خود اختصاص داد.
روحانیون یا جادوگران که در ابتدا تنها به مداوا و داشتن قدرت در یک گروه کوچک بسنده کرده بودند با پی بردن به نیاز دیگران به خود تلاش در گسترش دایره قدرت خود نمودند و با تبلیغ منفی درباره دیگر جادوگران یا روحانیون و بی اثر خواندن قدرت مداوای آنها وانمود میکردند تنها ایشان هستند که دارای قدرت مداوای واقعی میباشند، با این روش اعضای دیگر گروهها و قبایل را که مبتلا به بیماریهای طولانی تر بودند به سوی خود جذب میکردند و قبایل بزرگتر را بوجود آوردند. این دکترین، روحانیون را به گروههایی مبدل ساخت که نام مذهب را به خود گرفت. قدرت و گنجینه آنها دلیلی شد که بیشتر اوقات خود را برای حفاظت مقام و گنجهای خود به جنگها اختصاص دهند و شغل اصلی خویش که مداوای دیگران بود را به حاشیه برانند.
این روحانیون یا جادوگران گذشته با نابود سازی بتهای کوچک معتقد شده بودند در صورتی که بیماران و نیازمندان به یک بت واحد اعتقاد داشته باشند مداوای آنها بسیار آسانتر خواهد بود و همچنین همه آنها دیگر نیازمند شعبده بازی یا معجزه برای اثبات واقعی بودن خود را ندارند و میتوانند معجزات را به یک بت واحد نسبت دهند.
در قبایل و گروههای اجتماعی اشخاصی که بیمار نبودند و بدلیل قدرت جسمی و مهارت در شکار نیازی به جادوگر یا روحانی نداشتند گروه دیگری را تشکیل دادند که دیگر افراد قبیله را به خود وابسته ساختند اما روحانیون برای نفوذ در این گروه و وابسته ساختن آنها از همان بیماران سوء استفاده میکردند و تصور اینکه اگر شما بیمار شدید به ما نیازمند خواهید بود را در دولتها و قدرتهای اجتماعی به یک گفتمان همگانی تبدیل ساختند.
امروزه همه احزاب سیاسی، گروه های بزرگ اقتصادی یا اندیشه های فلسفی تلاش میکنند با یافتن فرمولهای مختلف انسانها را متقاعد سازند تنها ایشان هستند که بهترین روش مداوا را در اختیار دارند و برای این مهم نیز شعبده بازی ها یا معجزات مدرن تری را بکار میگیرند.
گفتمان رایج در میان ما انسانها اینچنین است که هر چه بیشتر داشته باشیم دارای قدرت بزرگتری خواهیم بود به این دلیل نیز تلاش در اتحاد یا ائتلافهای گوناگون داریم. این همان روشی است که جادوگران و روحانیون قبایل ابتدای در هزاران سال قبل نیز به آن متوسل شدند و شرایط اجتماعی و جنگهای بیشمار تاریخ گذشته ما نیز نتیجه همین بیشتر خواهی خود ما بود.
در هزاره سوم تاریخ نگارش شده، نیازهای خود ما بوجود آوردن اینترنت را ممکن ساخت و شبکه بوجود آمده اینترنت نیز گواه نیاز همه ما به گروههای کوچکتر میباشد.
بیشتر خواستن ما ایرانیان جامعه مدنی ما را فلج کرده و رویای اتحاد بزرگ، اتحادهای کوچک ما را نیز بیثمر ساخته است. برای اعتراض به شرایط سیاسی حاکم بر کشورمان منتظر جادوگری بزرگتر هستیم تا همه ما را هماهنگ به خیابان بیاورد و نهایتا با شکستن بت بزرگ، بت جدیدی را جایگزین آن سازیم. با فریاد آزادیخواهی جمعی، جرات آزاد بودن و اعتراض شخصی را به دلیل نیاز به جادوگر یا روحانی در خود نمیبینیم. از مرگ به دلیل تبلیغات مذهبی وحشت داریم اما نمیدانیم که سالیان درازی است مرده ایم و با ژست روشنفکری وانمود میسازم این دیگران هستند که مرده اند و ما هنوز زنده ایم. میگوییم نیازی به رهبر نداریم اما نمیخواهیم رهبر باشیم و هر ایرانی آزاده ای نیز که میخواهد حداقل رهبر خود باشد را به رسمیت نمیشناسیم. در جنگ ایران - عراق برای باز پسگیری سرزمینمان صدها هزار کشته دادیم اما برای بودن خودمان مایل هستیم هنوز همان بیمار قبیله ابتدای باشیم که نیازمند جادوگر است.
در تمام خاور میانه زنان و مردان سالم و با قدرت شخصا در یک محل جمع میشوند و میگویند بازی دوست-دشمن را نمیپذیرند اما ما که ادعای یکی از قدیمی ترین تمدنها را داریم از تجربه تمدن خود یا دیگران استفاده نمیکنم و از زنده بودن وحشت داریم. کمتر بیشتر است بیایید اگر حتی دو نفر هستیم حداقل رهبر خودمان باشیم.

"آغاز تاریخ"

روی سخن نگارنده همه روشنفکران سیاسی و همچنین همه سیاسیون روشنفکر ایرانی است که دورنماهای متفاوتی را برای کشور خود در اندیشه دارند.
بگذارید ابتدا از نظریه پایان تاریخ آقای فرانسیس فوکویاما آغاز کنم؛ همانطور که بیشتر شما نیز این نظریه را میدانید، ایشان که در حال حاضر به عنوان استاد معتبر دانشگاه هاروارد و دلارهای بی حساب ایالات متحده کارهای تحقیقاتی را رهبری مینمایند پایان تاریخ را ابتدای نگارش نظم نوینی برای جهان قلمداد میکنند. ایشان با موقعیت شغلی آکادمیک خود و حمایت دولتمردان آقای اوباما تلاش دارند همگام با همفکران اروپای خود این نظم جدید را به همه جهانیان دیکته بفرمایند.
آقای فوکویاما و همکارانشان میگویند بعد از فرو پاشی بلوک شرق تاریخ گذشته به پایان رسیده و در نظم جدید جهانی بلوک اسلام است که جایگزین مناسبی  برای روابط میان شرق و غرب خواهد بود و شاید به همین دلیل است که کشورهای شمال آفریقا و همچنین خاور میانه در تلاطم تغییرات هماهنگ قرار گرفته است.
در اعتراضات جنبش سبز ما شاهد بودیم که در نمازهای جمعه که سمبلی برای اسلام سیاسی است دختران و پسران حتی بدون ظاهر اسلامی کنار یکدیگر عکسهای یادگاری گرفتند که در حال اجرای نماز سیاسی بودند.روزهای گذشته در کشور سوریه، مسیحیان و دگر اندیشان نیز هماهنگ با مسلمانان در نماز جمعه اعتراضی شرکت کردند. همه این نمونه ها که کم هم نیستند شاهد این واقعیت است که جریانات سیاسی در این کشورها حتی اگر به اسلام اعتقاد ندارند اما آن را به عنوان یک بلوک سیاسی پذیرفته اند و مایل هستند به عنوان یک زیر مجموعه آن فعالیت کنند یا حداقل اینگونه وانمود میکنند.
اجازه دهید نگاهی گذرا داشته باشیم به عواقب این رفتار و انتخاب در فردایی که ما خواهان ساختن آن برای نسلهای آینده خواهیم بود. کارنامه اسلام سیاسی از ابتدای آن تا کنون همیشه نشان دهنده این مهم بوده که نظامیان حرف آخر را در تصمیم گیریهای  سیاسی زده اند، مراجعه کنید به قدرت امروز ترکیه، مصر، ایران، ...
در عصر اطلاعات که شبکه اینترنت جایگزین بیشتر کانالهای گذشته ارتباطی شده بیگمان ما هم عقیده هستیم. در زمان جنگ سرد، دیوار برلین به عنوان یک سمبل میان دو بلوک شرق و غرب وجود داشت و در هر دو سوی این دیوار مردمان در کنار مسائل سیاسی روابط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خود را با هماهنگی احزاب خود میتوانستند رشد دهند و رقابتی داشته باشند. وجود هنرمندان، نویسندگان، متفکران، دانشمندان و تکنولوژی های جدید  در هر دو سوی این دیوار گواهی این ادعا میباشد.
دولتمردان حاکم بر تهران چندی است که تئوری اینترنت ملی یا آنطور که رسانه های اروپای از آن یاد میکنند اینترنت اسلامی را تبلیغ و پیشنهاد میکنند. رسانه های اروپایی اینترنت اسلامی را به دیوار برلین تشبیه میکنند و معتقد هستند این جدایی اینترنت میرود که با ساختن این دیوار جدید مجازی تاثیرات بسیار زیادی را در روابط فردای انسانها بوجود آورد.
تصور کنید در این شرایط که انسانها به دلیل جنگها، حادثه های طبیعی، بی عدالتی، فقر، اعتیاد به مواد مخدر و ..... نظم گذشته جهانی را باطل پنداشته اند خواهان یک نظریه و دورنمای جدید هستند. وعده های آمدن مسیح یا مهدی نیز که سالیان درازی است به عنوان یک گفتمان غالب در میان توده های مردم وجود داشته آمادگی پذیرش یک مذهب جدید را فراهم ساخته است. حال اگر با هماهنگی هر دو سوی این دیوار یعنی قدرت رسانه ای غرب و  خشونت نظامی توجیه شده مذهبی اسلام در خیابان بتوان این نظریه که ناجی جهان ظهور کرده و اگر انسانها با این نجات دهندگان  بشریت مخالفت کنند حق زنده ماندن ندارند نهادینه گردد شاید در سالهای ابتدایی با مخالفتهای زیادی روبرو گردد اما همانگونه که نظریه آقای محمد توانست اسلام را در قسمتی از جهان به عنوان نظریه برتر موجه سازد، شاید با جدا سازی اینترنت بتوان نظریه شمال و جنوب را دوباره زنده ساخت. این روش جهانی شدن فاصله فقیر و غنی را البته در همه جوانب بیشتر خواهد ساخت. دوباره فرهنگ تنها متعلق به خواص خواهد شد و اکثریت  فقیر در گروه بی فرهنگ جای خواهند گرفت. در مورد مشکلات اقتصادی که ازدیاد جمیعت را یکی از مشکلات اصلی مینامند میتوان با جنگهای بیهوده صد ها میلیون انسان را با نام مذهب و توسط خود انسانها به قتلگاه ها فرستاد. با نابودی اطلاعات سلسله وار، گذشته را کاملا از حافظه سخت افزار جوامع پاک ساخت و برده داری مدرن را جایگزین آن ساخت.
تمامی نظامهای کنونی از تئوری ها آغاز شده اند و با اجرای آن توسط انسانها است که در میان ما نهادینه شده اند. در زمان کنونی جهانی شدن انتخابی دیگر نیز دارد، همه امکانات در اختیار شبکه اینترنت است و ما میتوانیم در مقابل نظریه پردازان آغاز تاریخ آغازی دیگر را تجربه سازیم هر چند که در هاروارد دارای کرسی آکادمیک نباشیم اما همان اطلاعات را بدون دلارهای خونین در اختیار داریم. 
انتخاب امروز ما در ایران میرود که یا با قبول جنگ زرگری اصولگرایان با یکدیگر اینطور وانمود سازیم ایرانیان مشکلات خود را جدا از مشکلات جهانی میبینند و دورنمای خود را بین  حضور آیت الله ها و سپاه پاسداران  جستجو میکنند و چیزی به عنوان جنبش موسوم به سبز که خواهان یک نظام بدون دخالت سازمان مذهبی است را انکار میکنیم و یا با قبول یک جنگ کوتاه و هماهنگ با اعلام جدایی  مذهب از حکومت در ایران از فاجعه بشری که جنگهای خونین بسیار زیادی را بهمراه خواهد داشت جلوگیری می کنیم.
در صورت انتخاب دوم تمامی  جناحهای سکولار گذشته سیاسی ایران اختلافات، تعصبات، نفرتهای حزبی، عقیدتی خود را به فراموشی خواهند سپرد و با انتخاب ایران سکولار پیشگامان تمدن جدید بشری خواهند گشت.
نظریات آقای فوکویاما و همکارانش با همه احترام به آنها را آیا ایرانیان خواهند پذیرفت یا تاریخ جدیدی  را به نگارش در خواهیم آورد؟   

"سکولاریزم در ایران"


رژیم حاکم بر تهران در طول سه دهه گذشته با سوء استفاده از مذهب روش بازی سیاست را در ایران اینگونه مشخص نموده است که دو گروه وجود دارند و تنها این دو گروه میتوانند در  سیاست سخنی برای گفتن داشته باشند. یک گروه را زندانبانان تشکیل داده اند و طبیعتا گروه دیگر را زندانیان بوجود آورده اند. هر یک از این دو گروه متعهد به اجرای قوانین پیش نگارش شده ای بودند که هر از چند گاهی یکی از دو گروه با سر پیچی از همان قوانین تلاش در گسترش حوزه اختیارات خود را داشت. این روش بازی سیاسی در  بسیاری از حکومتهای تمامیت خواه رایج است اما در ایران میرود که مانند بسیاری از کشورهای منطقه از کنترل خارج شود همانگونه که در طول دو سال گذشته شاهد نمونه های تاسف بار آن برای هموطنانمان بوده ایم. در صورت پایان این بازی هولناک بدلیل نبودن یک آلترناتیو جایگزین میرود که هرج و مرج  و از هم پاشیدگی قدرت، نه تنها تمامیت ارضی بل که تمدن و فرهنگ  کهن ما را نیز هدف قرار دهد. تعداد بسیار زیادی از ایرانیان مسولیت پذیر در طول سالهای گذشته تلاش کرده اند که برای این مشکل اجتماعی، آلترناتیوهای جایگزینی را به صورت فردی یا گروهی پیشنهاد نمایند. 
یکی از این پیشنهادات جدایی حکومت از یک مذهب است که در اصطلاح سیاسی ما آن را سکولاریزم مینامیم. پیشنهاد دهندگان "ایران سکولار" بازی فوتبال را تشبیه مناسب تری برای سیاست پنداشته اند و در کنار تیمهای مختلف فوتبال از یک تیم ملی سخن به میان آورده اند.
این روش جدید بازی که در میان سیاسیون ایرانی نا آشنا است دیگر از دو گروه زندانی و زندانبان نمیگوید بلکه خواهان تیمهای مختلفی میباشد که با قوانین مشابه ای بتوانند در بازی سیاست شرکت کنند. رنگها، نژادها، عضو بودن در فرقه های گوناگون، جنسیت و وابسته بودن به قشرهای جامعه هیچ ارجحیتی  را برای این تیمها نخواهد داشت.     
اما سازماندهی یک روش جدید بازی نیازمند این است که ابتدا شرایطی را برای به رسمیت شناختن تیمها به نگارش در آوریم. تغییر رل زندانی و زندانبان به بازیکنان یک فوتبال رقابتی  نیازمند همکاری متخصصین ایرانی خواهد بود که بتوانند در یک تیم ملی با بکار گیری بازیکنانی از هر دوگروه یک الگوی جدید را به نمایش بگذارند. بازیکنان این تیم ملی که از میان زندانیان و زندانبانان انتخاب شده اند میباید با فراموش نمودن رل سابق خود در یک بازی هماهنگ روح کار گروهی را به نمایش بگذارند و با تبلیغ این مهم، نیاز به داشتن تیمهای گوناگون برای تشکیل یک تیم ملی واقعی را به میان دو گروه زندانی و زندانبان منتقل سازند.
برای گذار از روش گذشته بازی سیاسی بر خلاف تئوری خشونت نگارش شده توسط نظریه پردازان ولایت فقیه راه سومی نیز وجود دارد.
 پایان بازی زندانی، زندانبان نیازمند همکاری متخصصینی میباشد که با قبول ریسک سیاسی آن از طریق بنمایش گذاشتن یک تیم ملی موقت بتوانند بازیکنان سر شناسی را از میان هر دو گروه سابق گرد هم آورند و دورنمای مسابقات سرتاسری را با انحلال و شکست تئوری ولایت فقیه اعلام دارند.
تیم ملی موقت ایران در صورتی میتواند مورد قبول همه ایرانیان قرار گیرد که احساسات ملی، قومی، جنسی و دینی همه ایرانیان را تقویت نماید. 
در این میان مخالفینی که هنوز اصرار در ادامه بازی گذشته را دارند با عنوان نمودن این گفتمان که "تیم ملی موقت مورد قبول همه ایرانیان نیست" تلاش دارند تا زمان از هم پاشیدگی و نابودی کامل خود و امانتی که به آنها سپرده شده است بر نظریه خود پا فشاری کنند، غافل از اینکه ایران تنها به عنوان یک امانت به آنها سپرده شده است.
حمایت از تیم ملی موقت  ایران برای به نمایش گذاشتن تئوری جدید وظیفه همه انسانهای دموکرات خاورمیانه  وکشورهای اسلامی میباشد که بیصبرانه منتظر به ثمر رسیدن میوه های جنبش سبز ایران هستند. 


۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

رزمایش نظامی غرب در لیبی، آماده سازی برای حمله ای بزرگتر


اعتراضات آزادیخواهانه مردم در ایران، تونس،مصر، یمن، بحرین و سوریه  به لیبی نیز منتقل شد. اعتراضات مردم لیبی نیز با خشونت نیروهای دولتی روبرو گشت، صدها کشته و زخمی یکی از اطلاعات اولین روزهای این اعتراض بود. ناگهان مردم ناراضی مسلح شدند و اعتراضات دموکراتیک به جنگی تمام عیار تبدیل گردید. هواپیما های جنگی لیبی شهروندان را به گلوله بستند و از کشته ها پشته ساختند. خبرگزاری های غربی از شورشیان نام میبرند اما توضیح بیشتری در مورد اینکه رهبران این معترضین چه کسانی هستند و چگونه مسلح شده اند نمیدهند. مردم لیبی با میانگین درآمد ۹۰۰ دلار  از رفاه مالی نسبتا بهتری از کشورهای ایران، تونس و مصر قرار دارند و تبعا دارای انگیزه های کمتری برای اعتراض های گروهی هستند. با شدت یافتن جنگ میان نیروهای دولتی لیبی و مردم، سازمان ملل با قطعنامه ای چراغ سبز برای دخالت نظامی را به لیبی صادر کرد. در این قطعنامه آمده است فضای هوایی لیبی منطقه ممنوعه اعلام شده و این بدان معنی است که فرودگاه ها، پایگاه های هوایی، سیستم های ضد هوایی و حتی پلها و دیگر راه های ارتباطی را میتوان از کار انداخت. آغاز این عملیات نظامی از طریق هوا و دریا توسط نیروهای بین المللی نشان از عملیاتی بزرگ و هماهنگ به فرماندهی فرانسه میدهد. جای نیروهای نظامی آلمان که تصادفا یکی از بزرگترین شریکان اقتصادی ایران میباشد در میان دیگر نیروهای مداخله گر خالی است. خبر ها حاکی از این است که کشور قطر نیز به عنوان یک کشور عربی تمایل به مداخله نظامی داشته است. آقای قذافی و مشاورین ایشان به خوبی در جریان عواقب حمله هواپیماها به مردم بوده اند و ساده اندیشی است اگر تصور کنیم تصمیمات استراتژیک آنها بدون تماس با دیپلماتهای غربی صورت گرفته باشد.  بیایید فرض را بر این بگذریم که قبایل حامی آقای قذافی با قربانی کردن تیم آقای قذافی و فراهم ساختن امکانات یک تمرین یا رزمایش نظامی در منطقه ای که بسیار شبیه جنوب ایران میباشد حفظ نظام و منافع اقتصادی خویش را در کشور لیبی بیمه نموده اند. آقای اوباما و همچنین وزیر خارجه ایشان با پیامهای جداگانه ای بمناسبت نوروز امسال تنها مردم ایران را خطاب قرار دادند و ضمن حمایت تظاهرات مردم، زیرکانه از انتقال قدرت به جوانان با تمدن کهن ایرانی در ایران سخن گفتند.  اطلاعات نا صحیح در مورد اینکه حمله نظامی به ایران غیر ممکن است و از سویی آماده سازی ذهن جهانیان به حمایت از مردم بی دفاع و بدون حضور پیاده نظام نیروهای خارجی، حاکمان جمهوری اسلامی و همچنین اپوزیسیون ایرانی را به مرحله تصمیم گیری رسانده است.  اگر واقعیات اتفاقهای مصر، تونس و لیبی را در نظر بگیریم به این مهم پی خواهیم برد که تنها معاملات اقتصادی است که میتواند تغییر را بوجود آورد. جمهوری اسلامی در حال حاضر با انحصار طلبی تمامی قدرت اقتصادی را در دست دارد اما اگر به جای تمامیت خواهی، اپوزیسیون سکولار و دموکرات ایرانی  به ۴۹% قدرت بسنده کند و مسولیت نهایی مشکلات بی پایان  اقتصادی و اجتماعی را بعهده اشغالگران ایران که در طول ۳۲ سال گذشته این شرایط  را بوجود آورده اند بسپارد  میتواند محبوبیت بیشتری در انتخابات آزادی که بتواند شرایط آن را فراهم سازد بدست آورد. در غیر این صورت اگر مسولیت همه خرابی ها را ایرانیان سکولار و دموکرات بخواهند به عهده گیرند در طول چهار یا هشت سال ابتدای قدرت نخواهند توانست رای مردم را حفظ کنند و  در شرایط دموکراتیک نیز اسلامگرایان با امکانات مالی فراوان دوباره قدرت را در دست خواهند گرفت. خطر مداخله نظامی نزدیکتر از آن است که ما بخواهیم تعصبهای ایدولوژیک، حزبی و سازمانی را جایگزین منافع مشترک ایرانیان کنیم. دیپلماتهای اپوزیسیون سکولار و دموکرات ایرانی میتوانند با پیشنهاد های مناسب و با حمایت کامل از حقوق همه ایرانیان پشت  میزهای مذاکره با سپاه پاسداران و آیت الله های نهاد ولایت فقیه بنشینند  . تبدیل اتفاقات به شرایط مناسب، هنر جنگ ورزی بدون خشونت است.

 حمیدرضا برهانی
 بلژیک

۱۳۸۹ اسفند ۲۸, شنبه

"مصاحبه ای در دو زمان متفاوت با یک سرباز ایرانی"

ماه می سال ۱۹۸۲ میلادی:
 میتوانم بپرسم شما چند سال دارید و تحصیلاتتان چیست؟
من ۲۰ سال سن دارم و دبیرستان را در رشته ریاضی و فیزیک تمام کردم.
انگیزه شما برای حضور درجبهه جنگ چیست؟
بخاطر اینکه  دانشگاه ها تعطیل شده بودند و امکان تحصیل برای من نبود و نمیخواستم بیکار تو خیابونها بچرخم، تصمیم گرفتم خدمت سربازی را انجام بدم. در دوره آموزشی به دلیل آزمونهای  نظامی و غیره من را به یک گردان پشتیبانی مخابرات منتقل کردند اما آنجا با روحیه من سازگار نبود و بدلیل ماجراجویی، گرایشات چپ و تبلیغات چریک های  فدایی  در روزهای ابتدای انقلاب مایل بودم با اسلحه  کار کنم و به همین دلیل داوطلبانه به خط  اول آمدم.
مایلید در مورد حمله دیشب به شلمچه چیزی بگویید؟  
 دیروز صبح ما و بسیجی ها را  توی گردان ۳  لشکر ۲۱ حمزه  با هم ادغام کردند و بعد از ظهر با یک کامیون آمدیم یک جایی پشت این خاکریزها. خیلی ها میترسیدند،  کسی اشتهای غذا خوردن نداشت و با هر کی حرف میزدم انگار آنجا نبود و حال جواب داشتن نداشت. راستش من هنوز نمیدونستم چه خبره، این اولین باری بود که تو یک حمله شرکت میکردم و دلیل ترس بقیه را نمیفهمیدم. هوا که تاریک شد با یک صف همه ما راه افتادیم به طرف عراقی ها،  کنار خاکریز برای ما یک راه بین مین ها باز کرده بودند نزدیک عراقی ها که رسیدیم یکی از فرمانده ها که نزدیک من بود گفت ما زود رسیدیم باید صبر کنیم تا دستور حمله  برسه. حتی بوی ادکلن سربازهای عراقی هم به ما میرسید و ما اینقدر سرو صدای ناخواسته کردیم که عراقیها ما را دیدن و شروع کردن به تیر اندازی به طرف ما. فرمانده گروهان ما پهلوی من چندین بر تیر خورد و دیدم همه داشتن فرار  میکردن به عقب اما زانوهای من قدرت دویدن به عقب را هم نداشت خودم را سینه خیز کشوندم عقب پشت یک خاکریز کوچیک ، آسمان شده بود مثل شبهای آتش بازی  با رنگهای مختلف. دشت  با نور منورهای شلیک شده از هواپیماها روشن بود ،  خیلی ها که زخمی شده بودند داد و فریاد میکردن، یک سپاهی هم بود که داد میزد برین جلو چرا میترسین به من هم یک نگاهی کرد و گفت پاشو برو جلو اما من به دروغ گفتم که زخمی شدم و چون لباسهام هم پر از خون بود باورش شد و خودش  با بقیه رفت. امروز صبح که خط شکسته شد من او را دیدم که با یک گروه دیگه از ایرانیها دستهاشون با سیم تلفن بسته شده بود و همه را توی یک سنگر تانک، عراقی ها قبل از فرار اعدام کرده بودن.  من دیشب تنها آرزوم این بود که یک بار دیگه طلوع خورشید را ببینم اما ضد حمله عراقیها و نهایتا رسیدن ما به پاسگاه شلمچه نگذاشت بفهمم کی خورشید طلوع کرد.
از آزادی خرمشهر چه احساسی دارید؟  
من هنوز خرمشهر را ندیدم و نمیدونم چگونه شهری میتونه باشه. اما حالا تصور میکنم جنگ دیگه باید تمام بشه و همین که نوزادان ایرانی تو شهرها میتونند راحت بخوابند احساس غرور به من میده و میدونم یک روز آنها هم به سن من میرسند و امیدوارم آنها هرگز این آزمون جنگ را مجبور نباشند دوباره تکرار کنند.    
   آیا میدانید  بعد از خدمت سربازی چکار میخواهید انجام دهید ؟
آره، اگر دانشگاه ها باز شدن، میخوام تو کنکور شرکت کنم و مایلم چند سالی درس بخونم تا بتونم ایران را بسازم.
آخرین پرسش:  آیا در آینده هم مایل هستی با من یک مصاحبه داشته باشی؟
اگر من را پیدا کردی با کمال میل

ماه مارس سال ۲۰۱۱ میلادی 
بیست و نه سال قبل من با شما ملاقاتی داشتم اجازه  دهید این گفتگو را از انتهای همان مصاحبه ادامه دهیم، در آن  زمان من از شما در مورد آینده تان پرسیدم آیا مایلید در مورد خودتان بیشتر بگویید؟آیا  توانستید به تحصیلات ادامه دهید؟
از اینکه بعد از این مدت طولانی من را دوباره پیدا نموده اید بسیار خرسندم. من را غافل گیر کردید، اجازه دهید کمی فکر کنم و به عقب باز گردم. بله دانشگاه ها بعد از خدمت سربازی من دوباره باز شدند اما بدلیل معتقد نبودن من به اسلام  وداشتن اندیشه متفاوت امکان ورود به دانشگاه را نیافتم، تلاشهای من برای کار کردن نیز با همان جرم ها بی نتیجه ماند.بعد از سفرهای متداوم  به شهر های مختلف ایران نهایتا  در ژانویه سال ۱۹۸۶ میلادی بود که  ایران را ترک کردم. در ایران همانطور که اشاره کردم امکان تحصیل برایم وجود نداشت اما هیچگاه  از آموزش و یاد گیری خسته نشده ام. در اروپا آموختم که برای یادگیری ابتدا میباید خالی بود و با این نگرش ابتدا روانشناسی را به پایان رساندم  و درطول چهار سال گذشته نیز به تحصیل فلسفه مقایسه ای مشغول بودم. 
  آیا هنوز از جنگ خاطره ای را بیاد میآورید ؟
اتفاقات جنگ مانند اثر یک زخم بزرگ هنوز روی ذهن من باقی مانده اما خاطرات شلمچه را از زاویه دیگری میبینم. در آن روزها دشمن آنسوی خاکریزها بود من او را نمیشناختم، چیزی بود که هرگز او را نشناختم زیرا آنسوی خاکریزها را ندیده بودم و اسیران عراقی را نیز هیچ زمانی دشمن خود نیافتم. امروز بعد از ۲۹ سال میبینم که دشمن از آن سوی خاکریزها نیست که بسوی من نشانه رفته و تلاش در نابودی من و کشور من دارد، بخاطر میاورم آن  وحشت شب حمله را که از ترس نه گفتن به آن پاسدار برای حمله کور به خاکریز عراقی ها، دروغ  گفتم  وخود را زخمی و ضعیف نشان دادم.  آن دروغ گویی و ضعف این سوء تفاهم  را در ذهن هم سنگری های پاسدار من بوجود آورد که  شاید آنها خرمشهر را آزاد ساختند و آزادی خرمشهر دلیلی است بر تمامیت خواهی قدرت ایشان در ایران. آن دروغ مهمترین درس زندگی من گشت و آموختم اگر مایل باشم میتوانم پاسخ منفی دهم و از نه گفتن نیز هراسی نداشته باشم . در شبهای تاریک خط مقدم پشت خاکریزها با دوستانم تصمیم گرفتیم امانتی را که به ما سپرده شده بود به کودکانی که هنوز در گهواره ها بودند و آنها را نمیشناختیم منتقل سازیم.
بعد از پایان سربازی چه کردید؟ 
پایان سربازی؟ من هنوز سربازی را به پایان نرسانده ام(لبخند)، منظورم این است که بعد از گذراندن  خدمت سربازی و دوره احتیاط  هیچگاه نخواستم باور کنم دیگر سرباز نیستم و عبور از خاکریزها، جنگیدن برای شناختن نا شناخته ها وفراهم ساختن آرامش زندگی دیگران را هیچگاه نتوانستم فراموش کنم. میدانید؟ من درد انسانها را نقطه مشترکی میدانم که میتوان با هم بجستجوی دلایل پیدایش درد شتافت و اگر دلیل پیدایش درد را شناختیم درمان آسانتر خواهد شد.  به هر روی تمام قدرت ها نیازمند سربازانی هستند من نیز خود را برای همیشه سرباز ایرانی میدانم.
  به امانتی که نزد شما بوده اشاره کردید آیا میتوانید در این مورد بیشتر توضیح دهید؟
 بعد از آزادی خرمشهر مدتی را من در جبهه شلمچه در گروهان دوم تیپ سه لشکر ۲۱ حمزه در خط اول بودم تا اینکه شایعات حمله جدید ایران به عراق آغاز شد. یک روز ما را به یک شهرک نیم ویرانه در حومه آبادان منتقل کردند و در آنجا یک روحانی خیلی پیر که نامش را نمیدانم ما را که  دوباره با بسیجیان ادغام شده بودیم برای حمله به شهر بصره  آماده میساخت. آن روحانی میگفت که شما سربازان اسلام اگر وارد بصره شدید به جواهر فروشی ها دست نزنید، به دختران عراقی تجاوز نکنید، پول بانک ها را غنیمت نگیرید و چیزهایی شبیه این.  در ضمن ایشان از بهشت میگفت، دختران ساکن بهشت و آب رودخانه ها که مثل عسل شیرین است. صحبتهای این مرد روی خیلی از درجه داران ارتشی اثر گذاشت و در حمله رمضان آنها را بکشتن داد. من و چند تن از همسنگری های من که تنها زنده ماندگان یک دسته چهل نفری گروهان ارتشی بودیم در  شب بعد از آن حمله نا موفق از خود میپرسیدیم برای چه میجنگیم؟ چه چیز با ارزشی وجود دارد که ما باید بهترین روزهای زندگی خود را اینچنین درگیر آن سازیم؟  ما در آن شب دریافتیم همراه با مرگ جوانان ایرانی این فرهنگ و اندیشه ما است که در حال نابودی است، در زیر بمباران خمپاره ها چیزهای را که از کتابهای درسی یا از خانواده هایمان بیاد داشتیم برای یکدیگر تکرار میکردیم و قرار گذاشتیم هر کدام از ما قسمتی را الگوی زندگی خود سازیم. من گفتار نیک، کردار نیک و اندیشه نیک را انتخاب کردم و تلاش نمودم از دروغ نگفتن آغاز کنم.   
بعنوان آخرین پرسش آیا مایلید پاسخ دهید آرزوی شما به عنوان یک سرباز ایرانی چیست؟
آرزو؟ سرباز تنها وظیفه دارد و من وظیفه خود میدانم دشمنی را در فرهنگ خودم به رقابت تبدیل کنم، سیاه و سپید را جدا از هم نبینم، دروغ گویی را بزرگترین آفت استقلال خود بدانم و عبور از خاکریزها را ممکن سازم. وظیفه من آوردن رویاها از آرزوها به واقعیت است.

حمیدرضا برهانی
بلژیک


۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

"خانه تکانی ایرانی"




امروز شما ومن همراه با زنان و مردان  بیشماری در خاورمیانه از روند زندگی ناراضی هستیم. تا کنون سعی نموده بودیم از دولتمردان، قدرتمداران و سیاست پیشگان خود نیازهایی مانند آزادی، کار، رفاه اجتماعی، امنیت،...... را بخواهیم. گفتمان اجتماعی نیز ما را اینگونه آموزش داده بود که زندانی شدن انسانهای دیگر به دلایل عقاید متفاوت سیاسی،عقیدتی یا دینی را بپذیریم و تنها بعد از زندانی شدن آنها خواهان آزادی زندانی سیاسی گردیم.
تحت تاثیر تبلیغات رسانه های جمعی جهانی باور کردیم انسانها را میتوان در خیابان بدون محاکمه و بدون تفهیم جرم و حتی نوشیدن یک جرعه آب با گلوله مستقیم کشت و به آن نام اعدام نیز نداد. تحت تاثیر همین رسانه های جمعی جهانی از اذیت و آزار حیوانات به دلیل اینکه نمیتوانند از خودشان دفاع کنند گلایه کردیم و حامی رعایت حقوق حیوانات شدیم اما از رفتار غیرانسانی دولتمردان حاکم با همنوعان خودمان که گاهی آن رفتارها را حتی با حیوانات نیز نداشته اند بی تفاوت گذشتیم. انحصار طلبی را امری طبیعی پنداشتیم و ذلت زیر مجموعه بودن را به جان خریدیم. باور کردیم که نمیدانیم چه میخواهیم، چه دوست داریم و چگونه خواهان زندگی کردن هستیم.
اما ما تصمیم گرفتیم انتخاب خواستن، دوست داشتن و روش زندگیمآن را به دیگری بسپاریم. این تصمیم را من و شما گرفتیم و نام ولایت فقیه را بر آن نهادیم.
از سوی دیگر مشکلات زندگی و بمباران اطلاعتی عصر جدید نیزآنچنان ما را مشغول داشته که حتی فراموش کرده ایم این خود ما بودیم که انتخاب کردیم و این ما بودیم که چنین شرایطی را بوجود آوردیم و این ما هستیم که میتوانیم دوباره انتخاب کنیم و شرایطی متفاوت را بوجود بیاوریم. متخصصین دانشگاهی میگویند برای عدالت در میان خودتان نیازمند یک قرار داد هستید که هر دو طرف به آن ایمان داشته باشند و آن را اجرا نمایند. این متخصصین میگویند بدون یک قرار داد، عدالتی میان شما پایدار نخواهد ماند. در ایران ما یک قرارداد یا قانون اساسی داریم که میتوانست عدالت را میان ما برقرار سازد اما به دلیل اینکه ما حق انتخاب را به دیگری (ولی فقیه ) سپردیم او نیز تمام قرار داد را باطل اعلام داشته است. از اینرو دیگرعدالتی نیز در میان ما باقی نمانده است.  بدون عدالت در میان ما جنگ همه ما را به نابودی و فقر بیشتر خواهد برد.و نهایتا نیز مجبور خواهیم شد با یک قرار داد به جنگ پایان دهیم وعدالت را جایگزینش سازیم.
در فرهنگ کهن ما رسم است که با پاکیزگی و خانه تکانی به پیشواز بهار و دوباره زنده شدن میرویم. آیا میتوانیم قانون اساسی موجود را بشویم، پاک کنیم و همراه با همه ایرانیان غبار و کهنگی آن را بزداییم، آنگاه دوباره قرارداد یا قانون اساسی نوین را جایگزین آن کنیم؟؟؟ تعدادی از جوانان جنبش سبز بر این باور هستند که با یک سلسله حرکات سمبولیک میتوان اعتراضات ماه های گذشته که همیشه به خشونت کشیده شده است را تبدیل به آماده سازی برای تغییر ساخت. پاکسازی خانه ها تا پاکسازی خیابانها، میدانهای بزرگ و غیره میتواند پروژه هایی باشند که نتیجه مثبت آنها را شرکت کنندگان لمس خواهند نمود و پیروز شدن در یک کار دسته جمعی را تجربه خواهند کرد.    
زمستان تمام انرژی ما را گرفته است شاید آخرین چهار شنبه سال بتواند با گرمی آتش ما را آماده پاکسازی و خانه تکانی ایران نمیاد.
 
 حمیدرضا برهانی
بلژیک

Posted by Picasa

"مادر ما چرا زندگی میکنیم؟"

ما چرا زندگی میکنیم  پرسشی است که بسیاری از انسانها از خود دارند و طبیعتا انسانها با نیازها ی مختلف، در شرایط متفاوت پاسخهای گوناگونی نیز برای آن یافته اند.
نیازهای ابتدایی انسان مانند نوشیدن، خوراک،خواب،سکس و ..... در همه نقاط زمین تقریبا یکسان بوده و بعد از این نیازهای ابتدایی است که انتخابهای ما شکلهای متفاوتی به خود میگیرد مانند نوع خوراک، روش سکس و غیره.
نیازهای ابتدایی ما با دیگر موجودات زنده تا حدود زیادی مشابه است و این نیازهای ما توسط مادران در ابتدا تهیه میشود مانند تغذیه، خواب و بهداشت اما در این پروسه ما میآموزیم که نیازهای شخصی را خودمان نیز میتوانیم بر آورده سازیم. کودکان در ابتدا با گریه کردن گرسنگی یا درد را به مادارن خود هشدار میدهند اما بمرور زمان گریه کردن جای خود را به کلمات میدهد و در پایان انسان میآموزد نیازهای خود را میتواند شخصا بدست آورد و از دیگران در صورت امکان کمک نخواهد. نیازهایی مانند تهیه خوراک از طریق شکار، کار کردن یا غیره.  
تنها اشخاصی بدلیل معلولیت جسمی یا ذهنی از مرحله آغازین زندگی که نیازها توسط دیگران برای آنها  تهیه میشده خارج نمیشوند و واقعیت لزوم کارکردن برای ساختن نیازمندی های خود را درک نمیکنند.
ما ایرانیان در طول سالهای گذشته خواسته های بسیار انسانی و منطقی مانند رعایت حقوق انسانی آنگونه که در منشور سازمان ملل درج شده، آزادی اندیشه، کار، حق انتخاب و .... را داشته ایم. در طول این سالها ما همیشه از دیگران خواسته ایم نیازهای ما را بر آورده سازند و شعارهایمان اینگونه بوده است: زندانی سیاسی آزاد باید گردد، انتخابات را آزاد کنید. حق آزادی به ما بدهید، آزادی اندیشه به ما دهید و ......
اما این نیازها را ما تا چه زمانی از دیگران میخواهیم و آیا میتوانیم با کار کردن به این خواسته ها برسیم هیچگاه گفتگوی مورد نظر ما نبوده است. انگار از کار کردن برای بدست آوردن نیازهایمان وحشت داشته ایم و شاید تابو بوده است. گویا با برنامه به خواسته هایمان رسیدن امکان پذیر نبوده و دیگرانی میبایست باشند تا نیازهایمان را به ما بدهند.    
در خاورمیانه  و شمال آفریقا نیز همین نگرش را میتوان در کشور هایی مانند مصر، تونس، بحرین، یمن و غیره مشاهده نمود، یعنی انسانهای ناراضی به شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی با به خیابان آمدن تنها از گروهی دیگر خواسته اند که وظیفه بهبود وضیعت زندگی آنها را بعهده گیرند.  قدرتهای غربی نیز که از گفتمان کار کردن برای بدست آوردن خواسته هایی مردمی توسط خود مردم  وحشت دارند رژیم های دیکتاتور منطقه را حمایت میکنند تا با تغییرتنها اشخاص و رفاه نسبی ناراضیان را دوباره به خانه ها خود بازگردانند و اینگونه وانمود سازند که پیشرف و ساختن جوامع توسط خود مردم امکان پذیر نیست.
نگارنده بر این باور است که جامعه جوان ایرانی از مرحله تنها خواستار بر آورده شدن نیازهایشان توسط دیگران گذشته اند و همانگونه که در شعارها میگویند  نیازمند ولی و وکیل نیستند به همان روی  نیز میخواهند  باور داشته باشند شرایط انتخابات آزاد را با کار و تلاش میتوانند خودشان فراهم سازند. میدانند برای آزادی زندانیان سیاسی تنها خواستار آزادی زندانیان بودن یا هجوم به زندانها برای آزادی زندانیان راه مناسبی نیست بلکه با کار برای آزاد سازی احزاب دموکراتیک  است که طبیعتا زندانیانی  نیز به جرم سیاسی در زندان نخواهند ماند.
جوان مدرن ایرانی میداند تجربه های کوچک و عملی میتواند او را پر قدرت در جهت اجرایی کردن خواسته های مهمتر در خیابان به دیگران نزدیک سازد و سازماندهی ساختن پروژه های اصلی را بدست گیرد.
 آیا ما میتوانیم نیازهای خود را شخصا برآورده سازیم یا هنوز نیازمند ولی، وکیل یا برادر بزرگتر هستیم؟ آیا  تنها بسنده نمودن به شعارهایی مانند انتخابات آزاد، آزادی، دموکراسی،.... نیازهای جامعه جوان ایرانی است یا مسوولیت پذیر شدن برای اجرا نمودن این چنین پروژه هایی است که جوانان جنبش سبز را مشغول داشته است؟ 
مادر ما چرا زندگی میکنیم؟ 
حمیدرضا برهانی

"پیغام آقای رفسنجانی چه بود؟"

به بهانه آغاز کار مجلس خبرگان و پایان مدیریت آقای رفسنجانی در این مجلس، ایشان به عنوان یکی از مدیران عالیرتبه حکومت اسلامی در ایران نکته ای را برای همه ایرانیان بازگو نمودند. 
این نکته  قابل اشاره از سخنان ایشان در آغاز مجلس خبرگان  به نقل از پایگاه اطلاع رسانی رسمی آیت الله هاشمی رفسنجانی اینچنین است:  
* با پیاده شدن اسلام در جامعه نیازی به این همه پلیس و زندان وجود نخواهد داشت
من فکر می‌کنم یکی از کارهای مهم کشور در این‌گونه موارد، البته ترساندن و با زور و زندان رفتن نیست. در اسلام زور، حد، مجازات و تعزیر هست. البته اینها بعد از این است که ایمان و اعتقاد مردم را تقویت نماییم. البته با انسان‌های یاغی باید برخورد کرد. با پیاده شدن اسلام در جامعه نیازی به این همه پلیس و زندان وجود نخواهد داشت.
لذا من فکر می‌کنم یکی از کارهای مهم این است که تلاش کنیم آن اسلام واقعی و با محتوا را مردم در عمل ببینند و علاقمند شوند.
پرسش نگارنده اینچنین است که آیا وجود اینهمه پلیس و زندان در ایران بدلیل شکست نفوذ آیات الله ها روی مردم میباشد؟ آیا تصمیمات وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی مبنی براستفاده خشونت در  جامعه  پیغامی غیر از این دارد که با مذهب دیگر نمیتوانند توده مردم ایران را کنترل نمایند؟ اگر واقعیات  جامعه ایران اینچنین گشته است، حمایت اصلاح طلبان حکومت جمهوری اسلامی از تداوم این راه چیست؟ آیا اصلاح طلبان رهنمود آقای رفسنجانی مبنی بر جایگزینی  نفوذ دوباره روحانیون بر مردم  بجای پلیس و زندان را اصلاح جامعه پیشنهاد میکنند؟ 
اما سکولارهای دموکرات جامعه ایران که بر دنیای سیاسی ایران تاثیر گذار هستند و معتقد به جدایی مذهب از حکومت میباشند چگونه میاندیشند؟ آیا سکولارهای دموکرات به این شعار که مذهب یا دین سازماندهی شده نمیتواند در سیستم قدرت دخالت داشته باشد را خود پذیرفته اند؟ مسجد یا کلیسا همیشه سعی نموده با تئوری دوآلیسم قوانین خود را در جوامع نهادینه سازد. دوقطبی دیدن جوامع قسمتی از جامعه را که فرمانبردار است دارای حق زندگی میداند و قسمت نافرمان را از همان حقوق محروم میسازد. آیا دو گروه ساختن جامعه به خودی و غیر خودی، همراه و بیگانه همان روش مذهبی نیست؟  اگر زمان موجود را عصر جهانی شدن بنامیم پیشنهاد تفکیک جامعه به قطبهای مختلف از نیروی کار حکومت نخواهد کاست؟ آیا همین قطبهای مختلف نیستند که استهکاک میان احزاب و جریانات سیاسی را دامن میزنند؟ آیا هزینه پلیس و زندان یا تبلیغات مذهبی از دموکراتیزه نمودن روابط سیاسی کمتر، آسان تر و منطقی تر جلوه مینماید؟ 
عدم شفافیت کافی در گفتار و عمل تشکیلات سیاسی اپوزیسیون از اعتماد مردم نسبت به آنها خواهد کاست و بی اعتمادی مردم ناراضی به رهبرانشان آنها را به سوی خشونت کوری  سوق خواهد داد که نتیجه آن قبل پیشبینی نخواهد بود. 
آیا سکولارهای دموکرات ظرفیت سازماندهی اعتراضات آینده بدون یاری جستن از تئوری دو قطبی بودن را دارند؟ 
آیا اعتراضات آینده تنها در مخالفت با دیکتاتوری در ایران و تنفر از حکومت است یا  پیشنهاد برای تغییر؟  آیا انقلاب تنها آنچیزی است که پدران ما در سال ۵۷ آن را تجربه نموده اند؟  

حمیدرضا برهانی
بلژیک

Posted by Picasa

"آیا شیعه بودن ارزش پرداخت چنین بهایی را دارد؟"


ادیان باورهای جمعی هستند که در حریم خصوصی انسانها به صورت انفرادی اجرا میشوند مانند راز و نیاز کردن با خداوند. خواستن غیر ممکن ها از طریق نماز یا دیگر آداب و رسوم دینی و مذهبی سالها است که در میان مردمان کره زمین متداول گشته است.
فرصت طلبان و مال اندوزان برای استفاده ابزاری از این مهم تلاش نموده اند با ایجاد تشکل های کوچکتر به نام "فرقه" و سازماندهی  مراسم دینی مانند تکایا در سوگواریها تمرکز قدرت را به نام مذهب گسترش دهند. معتقدین به مذاهب با اجرای مراسم دینی مانند رفتن به مکه در دین اسلام به نوعی مالیاتهای غیر مستقیمی را به سازمانهای مذهبی میپردازند. با همین منطق زیر مجموعه های آنها نیز با ایجاد امامزاده ها، قوانین حق امام و غیره تلاش نموده اند از زائرین و معتقدین مالیاتهای مستقیم و غیر مستقیمی را دریافت دارند.
این سازمانهای مذهبی اینگونه وانمود کرده اند که برای شنیده شدن فریادهای هوادارانشان ابتدا آنها باید پول یا هدایایی را به سمبول های ساخته شده مذهب اختصاص دهند. گذار زمان این درخواست غیر مستقیم مالیات را تا حدودی کمرنگ نموده یا طمع سازمانهای مذهبی را بیشتر نموده و دریافته اند که میتوانند از رای و نام هواداران به مراتب سود بیشتری را نصیب خویش سازند.
سازمان فرقه شیعه ایران در سال ۱۳۵۷ خورشیدی یک تجربه جدید را در میان مذاهب مختلف به مرحله آزمایش گذشت. مذهب که از طریق مسجد یا کلیسا رهبری و سازماندهی میشد و اعضا و هواداران آن داوطلبانه مالیاتهای گوناگون را میپرداختند را نا کافی دانست. این سازمان مذهبی با در دست گرفتن نهاد های کشوری اولین جمهوری مذهبی را در ایران پایه گذاری نمود.
این جمهوری مذهبی نیز همه ساکنین ایران را موظف به پرداخت مالیاتهای مستقیم و غیر مستقیم مذهبی نمود و با خشونت ایرانیان ناراضی که مایل به هواداری یا حمایت  از این سازمان مذهبی نبودند  را از صحنه قدرت خارج ساخت.
این سازمان مذهبی با تدوین گفتمان "هر شخصی که اعتقادات اسلامی دارد و از فرقه شیعه حمایت میکند طبیعتا از سازمان فرقه شیعه که تجربه جمهوری اسلامی را میخواهد  بیازماید نیز میباید حمایت کند" سلطه خود را در میان اقشار مختلف مردم  گسترش داد.
مدیران اجریی پروژه جمهوری اسلامی با شور و شوق زیاد تلاش در حذف فیزیکی و فرهنگی مخالفین خود نمودند و در این راه خط قرمزی را نیز برای خود ترسیم نکرده بودند.
 البته فساد اقتصادی و اجتماعی پروژه آنها را به سوی شکست کشانید و برای حفظ منافع خود تمامی خواسته های ابتدایی این پروژه را نیز به فراموشی سپردند.
تحولات دهه گذشته جهانی و وارد شدن به عصر تکنولوژی  اطلاعات، جوانان ایرانی را نیز واداشت به خوبی دریابند که هیچ ایرانی به دلیل حمایت از  سازمانی مذهبی  نمیتواند حق زندگی را از دیگر ایرانیان که حامی مذهبی نیستند سلب سازد. 
فرقه شیعه با اعدام، شکنجه، تجاوز جنسی در زندانها و ضرب و شتم ناراضیان در خیابان تلاش نمود وحشت را در جامعه نهادینه سازد و اینگونه وانمود کند که همه ایرانیان موظف به پرداخت مالیاتهای مستقیم و غیر مستقیم مذهبی هستند و در غیر اینصورت سرنوشتی مانند نافرمانان درانتظار ایشان خواهد بود. 
نگارنده بر این باور است که رهبران سیاسی و مذهبی هیچگاه بدون حمایت و پشتیبانی مردمی نتوانسته اند نردبان های ترقی را بپیمایند و حتی دیکتاتورها نیز با تایید و پشتیبانی نا آگاهانه مردم بر مردم سلطه رانده اند. در ایران ما با ادعای مسلمان شیعه بودن و این انتخاب را مزیتی بر دیگر ایرانیان دانستن تا آن حد که کنترل جان و مال دیگران نیز در اختیار شیعه میباشد، توهم و سوء تفاهمی را در میان خودمان  بوجود آورده ایم. مخصوصا زمانی که ما ایرانیان تنها با احساسات یک روش دین اسلام را پذیرفته ایم اما کنترل آن را به سازمانی مذهبی سپرده ایم   که با نام ما دیگر هموطنانمان را قلع و قمع میکند و در خارج از مرزهایمان با نام و اعتبار همه ما در حال ترویج تروریسم و دشمنی است.
تنها نهاد ولایت فقیه نیست که دیکتاتوری را در ایران بر مصدر قدرت نگاه داشته است بلکه ما ایرانیان هستیم که با توهم اعتقاد به شیعه هیچگاه نخواسته ایم مسولیت پذیر باشیم و مهمتر اینکه از کسانی که مسولیت پذیرفته اند نیز هیچگاه توضیحی برای کردارشان نمیخواهیم.
مسلمان شیعه بودن را تنها در کلمات جسته ایم و این خط قرمز را وسیله ای ساخته ایم برای چپاول و غارت سازمانی که تلاش در نابودی تاریخ، فرهنگ و اخلاق  پیشینیان ما؛ آرزوی پیشرفت و سازندگی امروز همه ما ورویاهای آینده فرزندانمان را در سر میپروراند.
آیا شیعه بودن ارزش پرداخت چنین بهایی را دارد؟    
  
حمیدرضا برهانی
بلژیک