Humata, Hukhta, Huvareshta

Humata, Hukhta,Huvareshta

۱۳۹۱ آبان ۱۸, پنجشنبه

مسولیت مشترک


"مسولیت مشترک"
بعد از خبر کشته شدن ستار بهشتی وبلاگ نویس ایرانی این احساس که شاید نفر بعدی من باشم که کشته خواهم شد مرا به شدت آزار میدهد  و حاضر نیستم به این راحتی اجازه مرگ خود را به دیگری بسپارم و با این انگیزه که زندگی کردن را دوست دارم این مطلب را برای شما مینویسم.
شما ومن با هم دارای نکات مشترکی هستیم، شاید هر دوی ما زبان فارسی را مینگاریم، میخوانیم و یا آنرا متوجه میشویم. تلاش میکنیم از طریق همین زبان احساساتمان را برای یکدیگر بازگو سازیم و رابطه های انسانی خود را گسترش دهیم. زمانی که  درد قسمتی از بدنمان را مشغول ساخته بوسیله همین زبان از دیگران تقاضای کمک داریم و امیدواریم دیگران درد ما را احساس کرده و آنگونه که شخصا مایلیم از درد رها شویم  آنها نیز ما را در رهایی از درد مان یاری رسانند. در اینجا شاید سو تفاهمی میان من، شما و زبان رایج میان ما بوجود آمده است.  همدردی آنگونه که من تجربه کرده ام با این روش انجام میشود که در مقابل درد شما احساس ترحم نشان میدهم و منتظر میمانم تا از درد بمیرید و آنگاه برای درد و مرگ شما سوگواری میکنم. گاهی اتفاق میافتد که ناله های شما مرا آزار میدهد و آنگونه که در فرهنگ مادری آموخته ام از میان داروهای تاریخ مصرف به پایان رسیده آرام بخشی را برای فراموشی موقت دردتان و البته بدون هیچ تخصصی تجویز میکنم یا آنرا مستقیما به شما میدهم آنهم  بدون آنکه چیزی از دلایل درد شما بدانم. بله من در مورد شما تا کنون اینگونه همدردی کرده ام، اما امروز توقع دارم شما درد مرا واقعا احساس کنید و تصور کنید درد خود شما است، شمایی که دوست ندارید از این درد بمیرید یا داروی اشتباهی مصرف کنید. شاید میباید نامی دیگر برای همدردی انتخاب کرد، در کشورهای انگلیسی زبان، زمانی که مردم از Solidarity  میگویند شاید منظورشان مسولیت مشترک باشد و نه تنها همدردی.
زنان و مردان بسیاری خود بودن و ساختن خانه را وظیفه شخصی میدانند، آنها میگویند هویت شخصی خود را میخواهند و باور دارند چنین هویتی قسمتی از هویت ملی آنهاست و  بدون داشتن چنین هویتی امکان خود بودن و ساختن آشیانه برایشان ناممکن است. از طرفی دولتمردان مذهبی حاکم بر ایران بنا به عقاید مذهبی خود، باوری به ارزشهای ملیتها، زبانها و فرهنگ بومی اهالی منطقه ما ندارند و شدیدا هر گونه تفکری که هویت شخصی اهالی را تقویت کند سرکوب کرده اند.  شکنجه و کشتار بسیاری از زنان و مردان ساکن ایران با این انگیزه که اندیشه آنها را بتوان خاموش ساخت سندی است بر این واقعیت و قدرت های سیاسی، اقتصادی جهان نیز مدارک آنرا دریافت کرده اند و بخوبی از چنین فاجعه ای آگاه هستند. قسمتی از نسل جوان ایرانی با درک این مشکل، تقاضای همکاری هنرمندان، روشنفکران و سیاسیون دمکرات را دارد و تلاش میکند با استفاده از امکانات زبان آنرا برای متخصصین بازگو سازد تا شاید بتوان پاسخی برای تغییر چنین شرایطی فراهم سازد. در سالهای گذشته تصور شده بود کلمه "اتحاد" شاید کلمه جادویی برای دستیابی به چنین همکاری باشد اما نخبگان سیاسی، هنرمندان و روشنفکران ما تحت تاثیر تشکیلات خود تعریفی دیگر از اتحاد داشته اند و به این دلیل که آنها اتحاد را شریک بودن در منافع گروه خود پنداشته اند از همکاری با دیگرانی که نتوانستند منافع آنها را تایید کنند سرباز زده اند. هماکنون بجای تقاضای اتحاد برای پایان بخشیدن به حکومت مذهبی شاید خواستن مسولیت پذیری مشترک و همگانی برای انتخابی نوین زیاد دور از انتظار نباشد. بله این درست است که خانم نسرین ستوده و هزاران ایرانی دیگر مسولیت دفاع از  جرم های مرتکب نشده هموطنانشان را بعهده گرفته اند اما آنها به تنهایی یا جداگانه نمیتوانند در مقابل دلارهای نفتی و گلوله های آتشین به دفاع از کرامت انسانی ما ادامه دهند. سوگواری برای ستار زندگی را به او باز نخواهد گرداند و او دیگر زنده نیست که احتیاجی به هویت شخصی یا نیاز به ساختن خانه خود را داشته باشد، اما مادر و خواهر او هنوز به زندگی بهتر میاندیشند و امیدوارند که ما مشترکا مسولیت پذیر باشیم و نگذاریم برای نسرین ستوده ها نیز داستان تکرار شود
آنتورپن 

۱۳۹۱ شهریور ۲۴, جمعه


"تنها گل اپوزیسیون انحلال طلب به دروازه خودی نبود"

اپوزیسیون انحلال طلب حکومت مذهبی ایران خود را درگیر یک بازی سیاسی جدید میبیند که انگار جهت دروازه حریف را گم کرده است و آنگونه که یکی از بنیانگذاران گفتمان" سکولاریسم نو در ایران" آن را میبیند در روزهای گذشته گلهایی را به دروازه خودی زده است. با چنین بینشی ایشان باور دارند انحلال طلبان ابتکار عمل را بدست گرفته اند اما بازی سیاسی را تا کنون باخته اند.
بگذارید ابتدا با هم نگاهی داشته باشیم به ترکیب نیروها، شرایط زمین بازی و استراتژی مورد قبول انحلال طلبان حکومت مذهبی در ایران.
 انحلال طلبان سکولار همه نیروهایی را شامل میشود که خواهان یک حکومت غیر مذهبی و ایدولوژیک هستند و به این نتیجه رسیده اند که بدون رعایت حقوق همه انسانها آنگونه که در منشور سازمان ملل آمده، نهادینه سازی دمکراسی و پیشرفت ایران امکان پذیر نیست. ملیت های ساکن ایران واقعیتی است که نقاط مثبت و منفی زیادی را با خود همراه دارد و انتقال قسمتی از قدرت مرکزی در مقابل مسولیت پذیری آنها ضمانتی خواهد بود برای حفظ تمامیت ارضی ایران. با اعتقاد به ایران برای همه ایرانیان بدون درنظر گرفتن تعصبات ایدولوژیک یا مذهبی ما همه گروه ها را به رسمیت شناخته ایم و اگر بخواهیم دمکراتیک تصمیم بگیریم  حتی حزب الله که یک حزب مذهبی است را میباید در بازی شرکت داد. یک آلترناتیو واقعی زمانی میتواند در مقابل حکومتی با تجربه  ۳۴ ساله مذهبی ابتکار عمل را بدست گیرد که بتواند قوانین جدیدی را تدوین سازد و بتواند طبق آن قوانین بازی را ادامه دهد. 
برگردیم به اصل مسلم  اشاره شده: "اصلی که حکومت مذهبی نگران آنچه در سپهر اپوزيسيون انحلال طلب مخالفش می گذرد هست و هر لحظه، برای فلج کردن و متفرق ساختن نيروهای تشکيل دهندهء آن، طرحی نو را بکار می گيرد، اشخاص و احزاب مخالف را به جان هم می اندازد، به کمک دايه های مهربان تر از مادر در صفوف اپوزيسيون نفوذ می کند و اجزائش را به تفرقه می کشاند." 
با قبول چنین پیش فرضی پیشنهاد شورای موقت ملی این است که شما نیروهای اصلی و شناخته شده تشکیل دهنده اپوزیسیون انحلال طلب  با بکار گیری متخصصین حقوقی مورد اعتماد خود شورای اصلی را برپا دارید. آیا این شانزده ماده پیشنهادی منشور چیزی غیر از آن است که در طول سالهای گذشته همه ما خواسته ایم؟ البته آشکار است که در حال حاضر بسیاری از نیروهای اطلاعاتی رژیم مذهبی ایران در پوست نمیگنجند و بیصبرانه انتظار میکشند تا بتوانند مدیریت این شورا را بدست گیرند و آن را نیز مانند منشور ۸۱ و همچنین اتحاد جمهوریخواهان اخته سازند. بسیاری از ایرانیان با آگاهی به این مطلب که کار سیاسی نیازمند متخصصین سیاسی است شرایطی را آماده ساخته اند تا متخصصین ایرانی بتوانند آنچه را در چنته دارند ارائه دهند. شورای موقت و همه اعضای آن تنها وظیفه قدم اول را به عهده داشته اند و اگر آقای رضا پهلوی در چنین لیستی ۲۴۰ مین نفری است که آن را امضا کرده را نیز به عنوان حسن نیت ایشان بدانیم و باور داشته باشیم که شماره ها، بالا، پایین و تعارف های ایرانی در روابط شبکه ای و نوین جهانی دیگر جایی را نمیتوانند داشته باشند. به هر روی شاید اگر به بازی یکبار دیگر نگاهی داشته باشیم  خواهیم دید که منشور شورای ملی یک گل به حکومت مذهبی ایران زده است و بیانیه دو حزب کومله و دمکرات کردستان ایران نیز در بازی شطرنج ایران یادآور میشود اگر میخواهیم کیش و نهایتا مات نشویم خواسته های آنها را بپذیریم و تنها با کلمات بازی نکنیم. ملیت یا ملت را میتوان در قانون اساسی نوین آنگونه به نگارش آورد که شایسته ایران است.