Humata, Hukhta, Huvareshta

Humata, Hukhta,Huvareshta

۱۳۹۰ اردیبهشت ۷, چهارشنبه

" کمتر بیشتر است"


از ابتدای جوامع بشری انسانها در زمان بیماری یا گرسنگی احساس ترس میکردند و نیازمند کمک و پشتیبانی دیگر انسانهایی بودند که با آنها در یک محل زندگی میکردند. هزاران سال پیش در گروههای انسانی اشخاصی که کمتر بیمار میشدند، دارای بدنی مقاومتر بودند یا به هر دلیل دیگری مسولیت محافظت دیگران را بعهده میگرفتند مداوای بیماران را نیز به خود اختصاص داده بودند.
این اشخاص بعدها نام جادوگران، شعبده بازان یا زنان و مردان دارویی را به خود گرفتند. هر قبیله یا گروهی زن یا مرد دارویی یا جادوگر خود را داشت، این جادوگر دارای امتیازات بسیار بیشتری نسبت به سایر اعضای قبیله خود بود. کار کشاورزی یا شکار را به دیگر اعضای قبیله سپرده بود و حتی در مورد زندگی دیگر افراد گروه نیز میتوانست تصمیم بگیرد؛ چیزی که حتی امروز در بسیاری از قبایل آفریقایی یا استرالیایی نیز شاهد آن هستیم.! جادوگر برای اینکه بتواند در قبیله خود جای خود را مقتدرانه نگاه دارد نیازمند کارهای خارق العاده بود مانند درمان بیماران یا ممکن ساختن چیزهایی که برای دیگران غیر ممکن مینمود. حتی تلاش داشت با پوشیدن تن پوشی متفاوت از دیگران خود را از دیگران متمایز نشان دهد. در این راه گاهی از روند طبیعت استفاده مینمود. توفان، زلزله، آتشفشانها و غیره را به خود نسبت میداد و درمان شخصی که تب داشت و بعد از هذیان گفتن و مداوا به دلیل مقاومت بدن حالت پیشین خود را بازمییافت را نیز از قدرتهای خود میدانست. البته اعضای قبیله و مخصوصا شخص بیمار به دلیل اعتماد و اعتقاد شخصی به جادوگر آن را میپذیرفتند.
جادوگران یا زنان و مردان دارویی قبیله برای تاکید بیشتر بر قدرت خویش و جلب اعتماد دیگران از شعبده بازی و خلق معجزات نیز کوتاهی نمیکردند، حتی در مکانهایی که شخصا نمیتوانستند حضور داشته باشند اشیایی را به جای خود به بیماران واگذار میکردند چیزی که ما امروزه نام بت را به آن داده ایم. به مرور زمان جادوگر و جایگاه او در گروه حسادت دیگر اشخاص قبیله را نیز بر انگیخت و افراد بیشتری را وادار نمود ادعای مداوا و قدرت داشته باشند؛ این جدال نهایتا ایشان را به یک قشر از جوامع بزرگتر بشری تبدیل ساخت چیزی که بعدها نام روحانیون در مذاهب مختلف را به عنوان یک طبقه اجتماعی به خود اختصاص داد.
روحانیون یا جادوگران که در ابتدا تنها به مداوا و داشتن قدرت در یک گروه کوچک بسنده کرده بودند با پی بردن به نیاز دیگران به خود تلاش در گسترش دایره قدرت خود نمودند و با تبلیغ منفی درباره دیگر جادوگران یا روحانیون و بی اثر خواندن قدرت مداوای آنها وانمود میکردند تنها ایشان هستند که دارای قدرت مداوای واقعی میباشند، با این روش اعضای دیگر گروهها و قبایل را که مبتلا به بیماریهای طولانی تر بودند به سوی خود جذب میکردند و قبایل بزرگتر را بوجود آوردند. این دکترین، روحانیون را به گروههایی مبدل ساخت که نام مذهب را به خود گرفت. قدرت و گنجینه آنها دلیلی شد که بیشتر اوقات خود را برای حفاظت مقام و گنجهای خود به جنگها اختصاص دهند و شغل اصلی خویش که مداوای دیگران بود را به حاشیه برانند.
این روحانیون یا جادوگران گذشته با نابود سازی بتهای کوچک معتقد شده بودند در صورتی که بیماران و نیازمندان به یک بت واحد اعتقاد داشته باشند مداوای آنها بسیار آسانتر خواهد بود و همچنین همه آنها دیگر نیازمند شعبده بازی یا معجزه برای اثبات واقعی بودن خود را ندارند و میتوانند معجزات را به یک بت واحد نسبت دهند.
در قبایل و گروههای اجتماعی اشخاصی که بیمار نبودند و بدلیل قدرت جسمی و مهارت در شکار نیازی به جادوگر یا روحانی نداشتند گروه دیگری را تشکیل دادند که دیگر افراد قبیله را به خود وابسته ساختند اما روحانیون برای نفوذ در این گروه و وابسته ساختن آنها از همان بیماران سوء استفاده میکردند و تصور اینکه اگر شما بیمار شدید به ما نیازمند خواهید بود را در دولتها و قدرتهای اجتماعی به یک گفتمان همگانی تبدیل ساختند.
امروزه همه احزاب سیاسی، گروه های بزرگ اقتصادی یا اندیشه های فلسفی تلاش میکنند با یافتن فرمولهای مختلف انسانها را متقاعد سازند تنها ایشان هستند که بهترین روش مداوا را در اختیار دارند و برای این مهم نیز شعبده بازی ها یا معجزات مدرن تری را بکار میگیرند.
گفتمان رایج در میان ما انسانها اینچنین است که هر چه بیشتر داشته باشیم دارای قدرت بزرگتری خواهیم بود به این دلیل نیز تلاش در اتحاد یا ائتلافهای گوناگون داریم. این همان روشی است که جادوگران و روحانیون قبایل ابتدای در هزاران سال قبل نیز به آن متوسل شدند و شرایط اجتماعی و جنگهای بیشمار تاریخ گذشته ما نیز نتیجه همین بیشتر خواهی خود ما بود.
در هزاره سوم تاریخ نگارش شده، نیازهای خود ما بوجود آوردن اینترنت را ممکن ساخت و شبکه بوجود آمده اینترنت نیز گواه نیاز همه ما به گروههای کوچکتر میباشد.
بیشتر خواستن ما ایرانیان جامعه مدنی ما را فلج کرده و رویای اتحاد بزرگ، اتحادهای کوچک ما را نیز بیثمر ساخته است. برای اعتراض به شرایط سیاسی حاکم بر کشورمان منتظر جادوگری بزرگتر هستیم تا همه ما را هماهنگ به خیابان بیاورد و نهایتا با شکستن بت بزرگ، بت جدیدی را جایگزین آن سازیم. با فریاد آزادیخواهی جمعی، جرات آزاد بودن و اعتراض شخصی را به دلیل نیاز به جادوگر یا روحانی در خود نمیبینیم. از مرگ به دلیل تبلیغات مذهبی وحشت داریم اما نمیدانیم که سالیان درازی است مرده ایم و با ژست روشنفکری وانمود میسازم این دیگران هستند که مرده اند و ما هنوز زنده ایم. میگوییم نیازی به رهبر نداریم اما نمیخواهیم رهبر باشیم و هر ایرانی آزاده ای نیز که میخواهد حداقل رهبر خود باشد را به رسمیت نمیشناسیم. در جنگ ایران - عراق برای باز پسگیری سرزمینمان صدها هزار کشته دادیم اما برای بودن خودمان مایل هستیم هنوز همان بیمار قبیله ابتدای باشیم که نیازمند جادوگر است.
در تمام خاور میانه زنان و مردان سالم و با قدرت شخصا در یک محل جمع میشوند و میگویند بازی دوست-دشمن را نمیپذیرند اما ما که ادعای یکی از قدیمی ترین تمدنها را داریم از تجربه تمدن خود یا دیگران استفاده نمیکنم و از زنده بودن وحشت داریم. کمتر بیشتر است بیایید اگر حتی دو نفر هستیم حداقل رهبر خودمان باشیم.

"آغاز تاریخ"

روی سخن نگارنده همه روشنفکران سیاسی و همچنین همه سیاسیون روشنفکر ایرانی است که دورنماهای متفاوتی را برای کشور خود در اندیشه دارند.
بگذارید ابتدا از نظریه پایان تاریخ آقای فرانسیس فوکویاما آغاز کنم؛ همانطور که بیشتر شما نیز این نظریه را میدانید، ایشان که در حال حاضر به عنوان استاد معتبر دانشگاه هاروارد و دلارهای بی حساب ایالات متحده کارهای تحقیقاتی را رهبری مینمایند پایان تاریخ را ابتدای نگارش نظم نوینی برای جهان قلمداد میکنند. ایشان با موقعیت شغلی آکادمیک خود و حمایت دولتمردان آقای اوباما تلاش دارند همگام با همفکران اروپای خود این نظم جدید را به همه جهانیان دیکته بفرمایند.
آقای فوکویاما و همکارانشان میگویند بعد از فرو پاشی بلوک شرق تاریخ گذشته به پایان رسیده و در نظم جدید جهانی بلوک اسلام است که جایگزین مناسبی  برای روابط میان شرق و غرب خواهد بود و شاید به همین دلیل است که کشورهای شمال آفریقا و همچنین خاور میانه در تلاطم تغییرات هماهنگ قرار گرفته است.
در اعتراضات جنبش سبز ما شاهد بودیم که در نمازهای جمعه که سمبلی برای اسلام سیاسی است دختران و پسران حتی بدون ظاهر اسلامی کنار یکدیگر عکسهای یادگاری گرفتند که در حال اجرای نماز سیاسی بودند.روزهای گذشته در کشور سوریه، مسیحیان و دگر اندیشان نیز هماهنگ با مسلمانان در نماز جمعه اعتراضی شرکت کردند. همه این نمونه ها که کم هم نیستند شاهد این واقعیت است که جریانات سیاسی در این کشورها حتی اگر به اسلام اعتقاد ندارند اما آن را به عنوان یک بلوک سیاسی پذیرفته اند و مایل هستند به عنوان یک زیر مجموعه آن فعالیت کنند یا حداقل اینگونه وانمود میکنند.
اجازه دهید نگاهی گذرا داشته باشیم به عواقب این رفتار و انتخاب در فردایی که ما خواهان ساختن آن برای نسلهای آینده خواهیم بود. کارنامه اسلام سیاسی از ابتدای آن تا کنون همیشه نشان دهنده این مهم بوده که نظامیان حرف آخر را در تصمیم گیریهای  سیاسی زده اند، مراجعه کنید به قدرت امروز ترکیه، مصر، ایران، ...
در عصر اطلاعات که شبکه اینترنت جایگزین بیشتر کانالهای گذشته ارتباطی شده بیگمان ما هم عقیده هستیم. در زمان جنگ سرد، دیوار برلین به عنوان یک سمبل میان دو بلوک شرق و غرب وجود داشت و در هر دو سوی این دیوار مردمان در کنار مسائل سیاسی روابط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خود را با هماهنگی احزاب خود میتوانستند رشد دهند و رقابتی داشته باشند. وجود هنرمندان، نویسندگان، متفکران، دانشمندان و تکنولوژی های جدید  در هر دو سوی این دیوار گواهی این ادعا میباشد.
دولتمردان حاکم بر تهران چندی است که تئوری اینترنت ملی یا آنطور که رسانه های اروپای از آن یاد میکنند اینترنت اسلامی را تبلیغ و پیشنهاد میکنند. رسانه های اروپایی اینترنت اسلامی را به دیوار برلین تشبیه میکنند و معتقد هستند این جدایی اینترنت میرود که با ساختن این دیوار جدید مجازی تاثیرات بسیار زیادی را در روابط فردای انسانها بوجود آورد.
تصور کنید در این شرایط که انسانها به دلیل جنگها، حادثه های طبیعی، بی عدالتی، فقر، اعتیاد به مواد مخدر و ..... نظم گذشته جهانی را باطل پنداشته اند خواهان یک نظریه و دورنمای جدید هستند. وعده های آمدن مسیح یا مهدی نیز که سالیان درازی است به عنوان یک گفتمان غالب در میان توده های مردم وجود داشته آمادگی پذیرش یک مذهب جدید را فراهم ساخته است. حال اگر با هماهنگی هر دو سوی این دیوار یعنی قدرت رسانه ای غرب و  خشونت نظامی توجیه شده مذهبی اسلام در خیابان بتوان این نظریه که ناجی جهان ظهور کرده و اگر انسانها با این نجات دهندگان  بشریت مخالفت کنند حق زنده ماندن ندارند نهادینه گردد شاید در سالهای ابتدایی با مخالفتهای زیادی روبرو گردد اما همانگونه که نظریه آقای محمد توانست اسلام را در قسمتی از جهان به عنوان نظریه برتر موجه سازد، شاید با جدا سازی اینترنت بتوان نظریه شمال و جنوب را دوباره زنده ساخت. این روش جهانی شدن فاصله فقیر و غنی را البته در همه جوانب بیشتر خواهد ساخت. دوباره فرهنگ تنها متعلق به خواص خواهد شد و اکثریت  فقیر در گروه بی فرهنگ جای خواهند گرفت. در مورد مشکلات اقتصادی که ازدیاد جمیعت را یکی از مشکلات اصلی مینامند میتوان با جنگهای بیهوده صد ها میلیون انسان را با نام مذهب و توسط خود انسانها به قتلگاه ها فرستاد. با نابودی اطلاعات سلسله وار، گذشته را کاملا از حافظه سخت افزار جوامع پاک ساخت و برده داری مدرن را جایگزین آن ساخت.
تمامی نظامهای کنونی از تئوری ها آغاز شده اند و با اجرای آن توسط انسانها است که در میان ما نهادینه شده اند. در زمان کنونی جهانی شدن انتخابی دیگر نیز دارد، همه امکانات در اختیار شبکه اینترنت است و ما میتوانیم در مقابل نظریه پردازان آغاز تاریخ آغازی دیگر را تجربه سازیم هر چند که در هاروارد دارای کرسی آکادمیک نباشیم اما همان اطلاعات را بدون دلارهای خونین در اختیار داریم. 
انتخاب امروز ما در ایران میرود که یا با قبول جنگ زرگری اصولگرایان با یکدیگر اینطور وانمود سازیم ایرانیان مشکلات خود را جدا از مشکلات جهانی میبینند و دورنمای خود را بین  حضور آیت الله ها و سپاه پاسداران  جستجو میکنند و چیزی به عنوان جنبش موسوم به سبز که خواهان یک نظام بدون دخالت سازمان مذهبی است را انکار میکنیم و یا با قبول یک جنگ کوتاه و هماهنگ با اعلام جدایی  مذهب از حکومت در ایران از فاجعه بشری که جنگهای خونین بسیار زیادی را بهمراه خواهد داشت جلوگیری می کنیم.
در صورت انتخاب دوم تمامی  جناحهای سکولار گذشته سیاسی ایران اختلافات، تعصبات، نفرتهای حزبی، عقیدتی خود را به فراموشی خواهند سپرد و با انتخاب ایران سکولار پیشگامان تمدن جدید بشری خواهند گشت.
نظریات آقای فوکویاما و همکارانش با همه احترام به آنها را آیا ایرانیان خواهند پذیرفت یا تاریخ جدیدی  را به نگارش در خواهیم آورد؟   

"سکولاریزم در ایران"


رژیم حاکم بر تهران در طول سه دهه گذشته با سوء استفاده از مذهب روش بازی سیاست را در ایران اینگونه مشخص نموده است که دو گروه وجود دارند و تنها این دو گروه میتوانند در  سیاست سخنی برای گفتن داشته باشند. یک گروه را زندانبانان تشکیل داده اند و طبیعتا گروه دیگر را زندانیان بوجود آورده اند. هر یک از این دو گروه متعهد به اجرای قوانین پیش نگارش شده ای بودند که هر از چند گاهی یکی از دو گروه با سر پیچی از همان قوانین تلاش در گسترش حوزه اختیارات خود را داشت. این روش بازی سیاسی در  بسیاری از حکومتهای تمامیت خواه رایج است اما در ایران میرود که مانند بسیاری از کشورهای منطقه از کنترل خارج شود همانگونه که در طول دو سال گذشته شاهد نمونه های تاسف بار آن برای هموطنانمان بوده ایم. در صورت پایان این بازی هولناک بدلیل نبودن یک آلترناتیو جایگزین میرود که هرج و مرج  و از هم پاشیدگی قدرت، نه تنها تمامیت ارضی بل که تمدن و فرهنگ  کهن ما را نیز هدف قرار دهد. تعداد بسیار زیادی از ایرانیان مسولیت پذیر در طول سالهای گذشته تلاش کرده اند که برای این مشکل اجتماعی، آلترناتیوهای جایگزینی را به صورت فردی یا گروهی پیشنهاد نمایند. 
یکی از این پیشنهادات جدایی حکومت از یک مذهب است که در اصطلاح سیاسی ما آن را سکولاریزم مینامیم. پیشنهاد دهندگان "ایران سکولار" بازی فوتبال را تشبیه مناسب تری برای سیاست پنداشته اند و در کنار تیمهای مختلف فوتبال از یک تیم ملی سخن به میان آورده اند.
این روش جدید بازی که در میان سیاسیون ایرانی نا آشنا است دیگر از دو گروه زندانی و زندانبان نمیگوید بلکه خواهان تیمهای مختلفی میباشد که با قوانین مشابه ای بتوانند در بازی سیاست شرکت کنند. رنگها، نژادها، عضو بودن در فرقه های گوناگون، جنسیت و وابسته بودن به قشرهای جامعه هیچ ارجحیتی  را برای این تیمها نخواهد داشت.     
اما سازماندهی یک روش جدید بازی نیازمند این است که ابتدا شرایطی را برای به رسمیت شناختن تیمها به نگارش در آوریم. تغییر رل زندانی و زندانبان به بازیکنان یک فوتبال رقابتی  نیازمند همکاری متخصصین ایرانی خواهد بود که بتوانند در یک تیم ملی با بکار گیری بازیکنانی از هر دوگروه یک الگوی جدید را به نمایش بگذارند. بازیکنان این تیم ملی که از میان زندانیان و زندانبانان انتخاب شده اند میباید با فراموش نمودن رل سابق خود در یک بازی هماهنگ روح کار گروهی را به نمایش بگذارند و با تبلیغ این مهم، نیاز به داشتن تیمهای گوناگون برای تشکیل یک تیم ملی واقعی را به میان دو گروه زندانی و زندانبان منتقل سازند.
برای گذار از روش گذشته بازی سیاسی بر خلاف تئوری خشونت نگارش شده توسط نظریه پردازان ولایت فقیه راه سومی نیز وجود دارد.
 پایان بازی زندانی، زندانبان نیازمند همکاری متخصصینی میباشد که با قبول ریسک سیاسی آن از طریق بنمایش گذاشتن یک تیم ملی موقت بتوانند بازیکنان سر شناسی را از میان هر دو گروه سابق گرد هم آورند و دورنمای مسابقات سرتاسری را با انحلال و شکست تئوری ولایت فقیه اعلام دارند.
تیم ملی موقت ایران در صورتی میتواند مورد قبول همه ایرانیان قرار گیرد که احساسات ملی، قومی، جنسی و دینی همه ایرانیان را تقویت نماید. 
در این میان مخالفینی که هنوز اصرار در ادامه بازی گذشته را دارند با عنوان نمودن این گفتمان که "تیم ملی موقت مورد قبول همه ایرانیان نیست" تلاش دارند تا زمان از هم پاشیدگی و نابودی کامل خود و امانتی که به آنها سپرده شده است بر نظریه خود پا فشاری کنند، غافل از اینکه ایران تنها به عنوان یک امانت به آنها سپرده شده است.
حمایت از تیم ملی موقت  ایران برای به نمایش گذاشتن تئوری جدید وظیفه همه انسانهای دموکرات خاورمیانه  وکشورهای اسلامی میباشد که بیصبرانه منتظر به ثمر رسیدن میوه های جنبش سبز ایران هستند.